CrY and JuSt cRy

در این شبهایِ بی صدایِ غم آلود

با دو چَشمَم به سویِ تک پنجره یِ دیوارِ آهنینِ قلبم مینگرم

و میگریم برای روزهایِ سپیدِ سیاه شده ای که هرگز نیامدند

گریه میکنم به حال این لحظه هایِ بی انتهایِ غم بارِ زندگی ام

و این پایانِ بنبستِ زندگیِ من است و امروز من با قلمی مبهم مینویسم ...

تا صدایم به گوش فرشتگانِ جهنمیِ تاریکخانه هایِ شهر برسد و به حالم بگریند ..!!

و من نمیخواهم این زندگیِ پر از شادی را

کاش میشد آرام گریه کرد و گریه کرد ...

+ عجب روزیست امروز ...!!

BLinD

یک روز خوابیدم و دیگر بیدار نشدم .. شاید این چشمانم بود که دیگر بیدار نشد !! کودک بودم و به دنبال شادی های بچگانه ام ... اما دنیای کودکانه ام سیاه شد...!! آن روز خوابیدم و دیگر بیدار نشدم ... میشنیدم اما نمیدیدم .. با دوستانم بازی میکردم اما اکنون نه میتوان بازی کرد و نه کسی است برای بازی کردن ...!! مرا کور نامیدند و تار و پود بدنم را از سیاهی بافتند ...!! مرا کور خواندند و به چشمانم اجازه ی بیدار شدن ندادند و امروز من ... سیاهم مثل شبهای پر ستاره ی آسمانی که دیدنش ممکن نیست ...!! مثل تخته گچیِ کلاسمان که گاهی گچی سفید آن را روشن میسازد اما من آنقدر کور شدم که حتی خورشید نیز نمیتواند خواب سیاهرنگ چشمانم را روشن کند...!! آنقدر کور شدم که یادم رفت دنیا چه رنگیست ...!! یک روز خوابیدم و دیگر هیچ چیز ندیدم ...!!

fUcKeR

آرام در کنارش می نشینی و او با جسمی برهنه انتظار شروعی دوباره از سوی دیگرکس را میکشد ...!! از تب و تاب عاشقی و محبت خبری نیست و تو غرق در شهوت هستی ، بی آنکه لحظه ای به آنچه انجام میدهی بیاندیشی !!او با بدنی آغشته به گناه انتظار میکشد و تو مشغول میشوی ...!! فقط میخواهی نفوذ کنی و آنچه نباید رخ دهد در حال انجام است .. و تو سخت درگیر شیطانی برهنه ..!! یک فاحشه جز این چه میتواند بکند. باور کن که او فقط عروسکی برای بازیست پس جستجو بی فایده است چون عشقی را که میخواهی در او یافت نمیشود ..!! و فقط بوسه های دروغین آغشته به زهر او مهمان لبهای تو خواهند بود ...!!

darkscare.blogsky.com