CloSeD till when...?!

 

برگشتم ولی اینجا تعطیل می شود ..!! 

یک ماه شایدم ۲ ماه پر هیاهو گذشت ... !

و اکنون اینجا شاید تا ۲ سال دیگر خاک بخورد ..!! 

 

+ همتون رو دوس دارم ممنون تو این مدت بهم سر زدین ولی شرمنده نمیتونم دیگه به هیشکی سر بزنم !! 

+ به دلیل یه سری مسائل درسی و ... کامپیوتر و نت جمع ..!! موبایل هم دائمی و هم اعتباری خاموش ..!! لطفا شماره گیری ننمایید ..!! 

+ دلم برای اینجا و همتون تنگ میشه ..!! واسه رسیدن به خواسته هام دعا کنید ..!! 

 

دوستون دارم !! 

نظرات 18 + ارسال نظر
مهسا کوچیکه جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 05:10 ب.ظ

من الان داشتم همه پستاتو میخوندم
خیلی فرق کردی
و اون رو هم خوندم که گفتی همونم فقط این سبکه که عوض شده
ولی همه چی عوض شده
تو ۱۶ ساله نشدی
۶۱ ساله شدی

با متن so far ات احساس نزدیکی کردم
هر چند وقت به هوای آن خواهم آمد و آن را خوام خواند
چون برام بود مثل یه آینه
چون خودم بود که اون تو پیدا بود

چه قد خوب که تو هستی
میشه نری؟
بمونی

س شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:10 ق.ظ http://lack

خواستم به یاد چند وقت پیش واست کامنت بزارم.
... واسه حرفای غیر قابل زدن.

ولی حیف ... ها کم نیستند!

ر و ز ب ه یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:35 ق.ظ

...
بر میگردم..
بر می گردم..
بر می گر دم
بر می گر دم
ب ر م ی گ ر د م.... . . . . .|


منتظرم باش ر و ز ب ه... !!!!!!!!!!


~~~~

چه ساده.. چه بی ریا ر و ز ب ه این بار هم از پشت چشاشو بستن..
گفتن بسه دیگه..
کوپن من هم تموم شده باید برم ر و ز ب ه...

چه ساده..

این جور زود اومدی.. این دو ماه هم زود خواهد گذشت و زود می یام...

چه ساده افکار من مشغول شد..

حالا دارم کلماتت رو معنا می کنم..

(( خوش می گذرانیم...
بال پریدنم را یافتم ))

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

من به سکوت کردن عادت کردم! جزئی از وجو روزبه هستش..
من خیلی وقته که مردم.. خیلی وقته..

من هیچ وقت بازیگر خوبی نبودم.. با این حال که با بازیگرها زندگی کردم..
اما یه بار تونستم خوب بازی کنم..
آره نقش آدمای زنده رو خوب بازی کردم و دارم می کنم..

مگه من مرض دارم این حرفا رو واسه تو می زنم اصلا...

~~~

من آدم پر توقعی نیستم اما از تو توقع داشتم!!
چرا خودم هم نمی دونم...
شاید چونکه من و تو تنها یه بار حرف زدیم و اونم تا ابد یاد من می مونه..
۱۳ ا ر د ی ب ه ش ت..........
~~~~~

تو هم رفتی.. خیلی ساده..
گلایه ای نیست.. چون کسی نیستم.. چون اصلا تو شب و روز و فکر و ذکر و خواب و بیداری های تو من جایی نداشتم..
اگه داشتم حتی یه ذره مطمئن باش به این زودی اینجا رو سر راه زندگیم چپ نمی کردم و ترمز با تو و با اینجا بودن رو نمی کشیدم..

هیچ حرفی ندارم دیگه
حرف سکوتم من..

از اولین نظری که بهت دادم و باهات آشنا شدم درست ۵ماه و یک روز گذشت..
روز تولدت اولین نظر رو دادم..
درسته که این ۵ ماه و یک روز همش تو انتظار برگشتن تو بود..

منتظر نشستن واسه ۹ خرداد...
و منتظر بودن واسه این دو ماه که تموم بشه اما این جور شد..

بی خیال دارم زیادی چرند تحویلت میدم مادام !!!
...

تعارفی نیست اما برات بهترین ها رو آرزو می کنم.. و امیدوارم به اونی که می خوای برسی و خوش باشین با هم :)
همین.

امیدوارم که اینها رو نخونی.. هر چند که شاید هم نتونی بخونی !!..
فقط ازت خواهش می کنم اگه اینو خوندی..هیچ جوابی به این کامنتم نده.. نه اینجا و نه تو وب خودم..
تایید هم نکن.. دوست دارم بایگانی بشه..
+ تنها خواهش من... این جوری راحت تر می تونم کنار بیام..
~~~

اما بذار این آخردو تا راز رو بهت بگم! رازی که هیچ کس نمی دونه و دوست هم ندارم بدونه کسی جز تو..

اول اینکه تو این دو ماه نبودنت خیلی اتفاق ها برام افتاد... می تونی بری و نظراتی که برات گذاشتم رو بخونی..
یک بار دیگه هم دست به خلاص شدن زدم.. اما برای بار دوم نشد..
بینم دفعه سوم کی هست و میشه یا نه..
تا سه نشه بازی نشه !!
به قول هدایت که میگه: مرگ هم مرا تو آغوش نمی گیره.. سر جنگ با من..

دوم اینکه یادته بهت گفتم یه روز بهت میگم من چرا بعضی از واژه ها رو جدا از هم می نویسم..
واسه این بود که..
دوست دارم اون وازه ها رو یک به یک سر هم کنی.. رو هم بذاری.. و از نو بسازیشون..
خرافات..

حرافی های من رو تو این ۵ماه و یک روز ببخش می دونم که به زودی فراموش میشم اما من همیشه نظرات و حرفات و اون آرشیو ۱۳ ا ر د ی ب ه ش ت رو نگه می دارم..

دیگه حرفی نیست..
جز حرف سکوت :|

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة


خسته از باخویش جنگیدن
خسته ی سقاخانه و خانقاه و سراب
خسته ی کویر و تازیانه و تحمیل
خسته خجلت از خود بردن هابیل
دیری ست که دم بر نیاوردم اما اکنون
هنگام ان است که از جگر فریادی بر آرام
که سرانجام
اینک شیطان که بر من دست میگشاید
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخواست
که من به زندگی نشستم...



هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخواست
که من به زندگی نشستم...

(ا.بامداد)

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة


چه زود گذشت.. پنج ماه و یک روز.. چه سخت گذشت.. پنج ماه و یک روز.. چه انتظار شیرینی بود.. پنج ماه و یک روز..

:|||||:


+ مراقب خودت باش س ح ر ۱۳ ای من..

بدرود

کیان یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 ق.ظ http://afternight.blogsky.com


!دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرو دنم
درد می کند
انحنای روح من
شا نه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

کیان یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ http://afternight.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگ و جالبی داری
چرا می خوای بری؟
پیش ما هم بیا

م س ا ف ر شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:48 ق.ظ

امیدوارم این از اون دسته حرفایی باشه که اشتباه از آب در میاد.
منتظریم تا برگردی.

سلی دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ق.ظ

سلامس حری
دلم گرفت
منم خیلی دوست دارم
کی میای ؟؟
رفتی برای کنکور ؟؟!؟!
آره ؟
من از ته دلم برات دعا میکنم که به آرزوهات برسی
به تموم خواسته هااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
امیدوارم روزی که برگششتی من باشم !
فدات بشم
میام اینجا سر میزنم بهت
بووووووووووووووووووس

سحر کوچولو سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:17 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com/1386/10/

فکر کنم از مهسا کوچیکه دیر تر رسیدم...!
چرا؟
نمیدونم!!!
اما مهسا هر چی میگه راست میگه... باور کن.

سحر کوچولو سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:24 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com

اما نمی دانی
چه شب هایی سحر کردم
بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم
پلک های من
در خلوت خواب گوارایی
وانگاه گه شب ها که خوابم برد
هرگز نشد کاید به سویم حاله ای یا نور تاج گلی
از روشنا گم گشته روییایی در خواب هایم

سحر کوچولو سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:26 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com

سادقانه میگم.....
ما ...و
من .... و....
دوستت داریم.

سلی سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:35 ب.ظ

سحر روز شماری میکنیم تا بیای !

امیر جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

یعنی جیدّی جیدّی جای به قشنگی تعطیل شد ؟! دیگه نویسنده ی نوشته های قشنگ این وبلاگ دیگه قرار نیست آپ کنه ؟؟؟

چندتا از کامنتا رو خوندم، فق می تو نم بگم که ....
خیلی خر و احمق میتونی باشی که دوستای به این خوبی که اینهمه دوستت دارنو ول کنی بری ....

هرجای دنیا که بری آسمونش همین رنگه، آبیه ....

شاد باشی
فعلا

سلی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ

سحری

بوس بوس

شاذه سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام!
چطوری؟ کجایی دختر؟ معلوم هست. دلمون حسابی برات تنگیده. هم من هم ماتیلدا
خوش باشی. امیدوارم به آرامشی که میخوای برسی

سلی شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:30 ب.ظ

هنوز منتظرتیماااک

مینا دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ب.ظ http://minamansouryyy.blogfa.com

سلام سحر رومی عزیز برای همیشه از بین ما رفت

آقا موشه سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام سحر :دی
خوبی کجایی تو
اووووووووو این همه باید صبر کنیم من که عمرا صبر کنم برات :دی
یهویی دلم خواست بیام برات :دی بزارم برم !!

:دی :دی :دی :دی :دی :دی :دی
:دی :دی :دی :دی :دی :دی :دی
:دی :دی :دی :دی :دی :دی :دی
:دی :دی :دی :دی :دی :دی :دی

بازم :دی
همشو تنهایی نخوریا برا توتیمم بزار :دی

فاطمه سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 ق.ظ

سحر .. دلم خیلی برات تنگ شده !
خیلی بیشتر از تصورت ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد