sO fAr

darkscare.blogsky.comآهسته دور می شوم.. خیلی دور و تو باید به فراموشی بسپاری تمام خاطراتت را .. قلبم میتپد در حالی که میدانم سالهاست مرده ام و کالبد منجمد من زیر خاکهای سرد،پوسیده نفس میکشد ...!! یادم را به شعله های قرمز آتش بسپار و حرفهایم را در گوش باد زمزمه کن ...!! دور میشوم .. خیلی دور و تمام گذشته ام را به دوردستها می سپارم .. به تو ... به زمین ... به آسمان ...!! من با غرور سنگی ام نابود میسازم هرچه را که از عشق ساختی و این اشک های شبانه ی تو روحم را مهربان نمی سازد نه هرگز ...نفرت می آفریند ... نفرت از هر آنچه که تو دوست میداری ...

 

+من میروم و تازه می فهمی : «چه زیباست دلباختن به کسی که هیچ احساسی بهر تو ندارد ...»