StOry

 

میگشاید چشمانش را لحظه ای... شد آنچه نباید و اکنون.. نیست فرصتی برای افسوس..!! میرود بی آنکه بیاندازد نگاهی به گذشته .. میریزند اشکهایش بی توقف .. میخواهد نگاهی منتظر... نه نیست انگار ... می کشد شیرین اندوهی و غم انگیز آهی ... میرسد به بزرگراه،بنبستی دور ... مینوازد دل انگیز سازی ... میشود هم خوان با ساز،چه بلند آوازی .. 

میکشد انتظاری سرد ، زندگی چیست،کوله باری پر درد؟! نه نمیخواهد افسوس .. به امید پرستاریست دلسوز .. مینوشد کهنه جامی مشروب ،پس چه شد آن همه احساس غرور ..هان چه شد آن همه شادی و سرور ؟؟!

نه نگاهیست که باشد منتظر ... نه نداییست که بخواند او را !!! میشود پر اشک ،میکشد سیگار،  هستیش رفت بر باد،به امید دیدار .. 

+ چه بگویم که خود حیرانم.. !!

س ن : فردا(دوشنبه) دارم میرم ... تا یکم تیر نیستم !!

 

wall

کاش میشد بین فاصله ها یه دیوار کوتاه کشید که وقتی از روش بپری دیگه فاصله ای نمونه...

 

 

+ وقتی می بینم فقط چند روز دیگه مونده،دلم تنگ میشه ...!!

 

 

 

JuSt ToDaY

 

امروزم را آغاز کردم به شکوه قطره ی باران ..!!

به زیبایی شبنمهای سحرگاهی

به امروزم فکر میکنم ...

نه فردا را میخواهم و نه دیروز ...

من شاهدختِ این لحظه ام ..

از اندیشیدن به فردا مرا سودی نیست

با ثانیه ها حرکت می کنم

امروز من روزیـست پر هیاهو ...

 

امروز زیباست ...!!

+ لبخند بزن... همچون من !!